نویسنده: هاشم اسلامى
«تفسیر المنار» (تفسیر القرآن الحکیم) از تفاسیر نامآشناى قرن چهارده است. شهرت و اعتبار این تفسیر بیش از آن که معلول غنا، اتقان و دستاوردهاى نوین تفسیرى باشد، مرهون شخصیت «شیخ محمد عبده» است که از بنیانگذاران جنبش اصلاحى و از یاران و همراهان «سید جمالالدین» بود.
محمد عبده در آغاز اعتقاد داشت:
«قرآن به تفسیر کامل و تمام جانبه نیاز ندارد، زیرا تفاسیر بسیارى براى قرآن نگاشته شده که برخى جبران کاستى دیگرى را مى کند، آنچه مورد نیاز شدید است تفسیر برخى از آیات است، شاید که عمر نیز، مجال تفسیر تمام قرآن را ندهد.» تفسیر المنار1/ 12
اما بعدها به پیشنهاد و پافشارى گروهى از مصریان از جمله رشیدرضا بر آن شد تا در جامعالازهر تدریس تفسیر قرآن را آغاز کند. کار تدریس تفسیر قرآن او از اول محرم 1317، تا نیمه محرم 1323 به مدّت شش سال ادامه یافت. در این مدّت عبده توانست از سوره حمد تا آیه 126 سوره مبارکه نساء را تفسیر کند. به خاطر درگذشت عبده در این سال، تفسیر او ناتمام ماند.
پس از محمد عبده، رشیدرضا ادامه درس تفسیر استاد خویش را عهدهدار شد و تا آیه 101 سوره مبارکه یوسف (آخر جزء دوازدهم قرآن) را تفسیر کرد و این بار نیز دست تقدیر، با فوت رشیدرضا کار این تفسیر را ناتمام گذاشت. بنابراین آنچه هم اکنون از تفسیر المنار در دسترس است، همان تفسیر دوازده جزء قرآن است که در دوازده مجلد به چاپ رسیده است.
یادکرد این نکته ضرورى است که رشیدرضا پس از درگذشت عبده، چه درآن بخش که درسهاى تفسیرى عبده بود وچه آن مقدار را که تفسیر شخصى او بود، تغییرات ماهوى وکیفى ایجاد کرد که با اصول آرمانى عبده تفاوت بسیار داشت، بر این اساس تفسیر المنار ازآن رشیدرضاست وانتساب آن به محمد عبده تنها ازآن جهت است که آغاز راه، ازآن عبده بوده ودرجاى جاى تفسیر، نام وى ونیز آراى او یادشده است.
رویکرد قرآنى رشیدرضا
محمد رشیدرضا در سال 1282 هـ در طرابلس شام زاده شد و نزد شیوخ آن دیار در مدرسه ملى اسلامى که ازمدارس پیشرو زمان بود، درس آموخت و سپس دریکى از مدارس دولت عثمانى تحصیلات خود را به پایان برد و برکرسى استادى نشست. او درسال 1920م. به ریاست کنگره ملى سورى در دمشق برگزیده شد ودرسال 1921 به عنوان عضو هیأت نمایندگى سوریه و فلسطین براى اعتراض به قیمومیت انگلستان و فرانسه به جامعه ملل سفر کرد.1
زمانى که رشید رضا در سوریه مشغول تدریس و تبلیغ بود، نسخه اى از (عروة الوثقى) سید جمال و عبده به دست او رسید ومسیر زندگى او را تغییر داد. ازاین پس براى رسیدن به محضر سید جمال و عبده لحظه شمارى مى کرد تا این که در رجب 1315 درمصر به دیدار عبده نائل گردید.
برخى محققان، انگیزه سفر رشیدرضا به مصر را تسلط فرانسویان بر سوریه دانسته اند، 2 ولى خود او در مقدمه تفسیر المنار مى نویسد:
(من پیش از آن که به تحصیل دانش بپردازم تمایل به تصوف داشتم و در طرابس شام مشغول عبادت بودم. گاهى که قرآن مى خواندم به قصد اندرز و پند آموزى از موعظههاى قرآن در دورى از دنیا و رغبت یافتن به آخرت بود. وانگهى که پس از کسب دانش (هرچند اندک) خود را شایسته بهره رساندن به مردم دیدم به تبلیغ و وعظ مردم عوام مى پرداختم و با استفاده از قرآن کوشش داشتم جنبه ترساندن را بر تشویق وخوف را برامید وانذار را بر بشارت وزهد را بر میانه روى و اعتدال ترجیح دهم. دراین هنگام بود که نسخه اى از نشریه (عروة الوثقى) را درمیان کتابهاى پدرم یافتم. وقتى مقالههاى آن را در دعوت ازجامعه اسلامى و بازگرداندن عزّت، عظمت و بزرگى اسلام و بازپس گیرى سرزمینهاى ازدست رفته مسلمانان و آزادى ملّتهاى مسلمان در بند، خواندم، چنان بر قلب من اثر گذارد که خود را درمرحله نوینى از زندگى یافتم. از شیوه استشهاد و استدلال این مقالهها به قرآن در مسائل گوناگون و از این که مقالههاى عروة الوثقى مشتمل بر بحثهایى بود که هیچ یک از تفسیرنویسان پیشین با اختلاف روشها و دانشها بدان نپرداخته بودند، شگفتزده شدم.
آنچه شیوه و اسلوب تفسیر عروة الوثقى را از سایرین جدا مى کرد سه چیز بود:
1. بیان سنّتهاى الهى درآفرینش ونظام جامعه بشرى و عوامل پیشرفت و سقوط امّتها.
2. بیان این مطلب که اسلام دین سیادت، سرورى وجامع سعادت دنیا و آخرت است. دینى است، روحانى، اجتماعى، سیاسى، نظامى و اگر نیروى جنگى در اسلام مطرح است، نه براى اجبار دیگران به مسلمان شدن که براى حفظ شریعت عدل اسلامى وهدایت عامه مردم وعزت ملت است.
3. مسلمانان نژادى جزء اسلام ندارند، همه برادر یکدیگرند، هیچ یک از تفاوتهاى قومى، زبانى وحکومتى نمى تواند دراین برادرى دینى خلل ایجاد کند.
این مقالهها بود که دو حکیم شرق، احیاگر اسلام و مصلح عصر، سید جمال الدین حسینى افغانى و شیخ محمد عبده را محبوب من گردانید. در پى این تحول روحى برآن شدم تا نزد سید جمال روم و بهرهها بگیرم. سید دراین زمان در آستانه (استانبول) بود، شرح حالم را براى او نوشتم… پس ازآن که سید به جوار حقّ شتافت، سراغ جانشین او محمد عبده را گرفتم; زیرا که اندیشههاى اصلاحى اسلامى را دروجود اومى دیدم. در انتظار رخصت بودم تا این که تحصیلات من در طرابلس شام پایان یافت، با اخذ گواهى بینالمللى در تدریس از شیوخ آن جا در رجب 1315 رهسپار مصر شدم.) (المنار 1/ 10ـ 12)
رشید رضا درجریان این سفر، پس از سه ماه دیدار و گفت وگوهایى با عبده توانست رضایت او را به برگزارى درس تفسیر قرآن با همان شیوه و اسلوب تفسیرى (عروة الوثقى) بدست آورد وبدین سان بنیان (تفسیر المنار) پى نهاده شد.
هنگامى که عبده درس تفسیر را القاء مى کرد، رشیدرضا برابر قرار قبلى که با استاد خود داشت، بهترین گفتههاى استاد را یادداشت مى کرد، سپس در وقت فراغت و فرصت آن را به کمک اندوختههاى ذهنى که از درس استاد فراگرفته بود، به رشته تحریر مى کشید.
دیرى نگذشت که از گوشه وکنار مصر وازسوى خوانندگان مجله (المنار) درخواست شد که درسهاى تفسیرى عبده درآن مجله به نشر سپرده شود. درپى این پیشنهاد و موافقت استاد، رشیدرضا تصمیم گرفت که این درسها را آماده و در (المنار) منتشر کند. این کار از سومین شماره مجله المنار و به طور دقیق پس از گذشت یک سال از برگزارى درس تفسیر عبده یعنى اوّل رمضان 1318 آغاز شد.
از همان اوان نشر، رشیدرضا به هنگام تدوین و نگارش بحثها مطالبى را از خود مى افزود، این افزودهها عبارت بود از برداشتهاى شخصى او از نصّ آیه و یا تفسیرهاى دیگر، آراء تفسیرى عبده اگر در وسط مطالب رشیدرضا آورده مى شد، با عنوان: (قال الاستاذ) ذکر مى گردید و سپس افزودههاى رشیدرضا با عنوان: اقول، اقول الآن، ازید الآن و… مى آمد. دراین بین گاه مطالبى به عبده نسبت داده مى شد که عبده به طور صریح آنها را نگفته بود، بلکه رشیدرضا با استفاده ازمبانى و سیاق کلام استاد آن را استنباط کرده و به استاد نسبت مى داد. با این حال، چنانکه رشیدرضا مى نویسد:
(استاد که خدایش رحمت کند هرآنچه را مى نوشتم مى خواند، بیش تر موارد پیش از چاپ، گاه پس از نشر آن درالمنار و دراین مدّت ندیدم که در انتساب مطالب از سوى من به استاد، دچار مشکل شده باشم ومورد قبول استاد واقع نشده باشد که این خود گویاى درستى استنباط من ازنظریات استاد بود.) (المنار 1/ 15)
جزء دوّم قرآن (جلد دوّم تفسیر المنار) پیش از جزء اوّل آن و در زمان حیات محمد عبده از المنار استخراج شده وبه صورت جداگانه به چاپ رسید. رشیدرضا در انگیزه این کار مى نویسد:
(جزء دوّم پیش از جزء اوّل، چاپ شد، زیرا جزء اوّل مختصر و فشرده بود; ازاین روى به استاد پیشنهاد کردم تا جزء اوّل را دوباره از نظر بگذراند ومواردى را که لازم مى داند برآن بیفزاید. استاد این بازبینى را تا نیمه جزء اوّل انجام داد واین موارد همانهایى است که پس از چاپ با خط خود استاد بین کروشه [ ] قرار داده شده است. نیمه دوّم جزء اوّل را من خود بازخواندم و مطالبى نه چندان اندک برآن افزودم. به گونه اى که با اسلوب و شیوه دیگر اجزاء سازگار شود.) (المنار 1/16)
شیوه تفسیرى محمد عبده
محمد عبده پس ازتعطیل شدن مجله عروة الوثقى در پاریس، براى آخرین بار از سید جمال الدین جدا شده (1302 هـ) وچون از رفتن به مصر ممنوع بود، به بیروت رفت ومدّت شش سال درآن جا ماند. دراین مدّت او اضافه بر ترجمه رساله (نیچریه) سید جمال به عربى، نگارش شرح نهج البلاغه، تهیه پیش نویس (رسالة التوحید) (که بعدها در مصر، پیراسته و چاپ شد) و نوشتن مقالاتى در روزنامه (ثمرات الفنون) در دو مسجد از مساجد بیروت درس تفسیر قرآن را دایرکرد. روش او در تفسیر همان بود که بعدها در قاهره و الازهر در پیش گرفت. هنگامى که به الجزائر سفر کرد سوره والعصر را تدریس و تفسیر کرد. چون به مصر بازگشت جزء سى ام قرآن را براى آموزگاران (جمعیة الخیریة الاسلامیة) که خود از بنیادگذاران آن بود تألیف کرد ازاین دو که بگذریم اثر تفسیرى برجاى مانده از عبده همان است که به تفسیر المنار شهرت یافته است.
عبده به پیروى از شیوه معمول تدریس درجامع الازهر که براى هر درسى متنى انتخاب مى شد، تفسیر (جلالین) نگاشته جلال الدین محلى وجلال الدین سیوطى را به عنوان متن درسى خود برگزید.
نخست قسمتى ازآن رامى خواند و سپس آراى خود را که در بیش تر موارد با دیدگاه (جلال) تفاوت داشت بیان مى کرد. تعبیر( قال مفسرنا الجلال) ویا (قال الجلال) که درجاى جاى تفسیر المنار به چشم مى خورد، نشانگر همین امر است.
ویژگیهاى تفسیرى عبده بدین قرار است:
1. بیان ونگارش تفسیر، با نثرى گویا، ساده و به دور از اصطلاحات علمى مختلف است.
2. آیاتى را که مضمون وسیاق واحد داشت مى خواند و سپس به تفسیر آن مى پرداخت.
3. در تفسیر آیات، بیش تر به آنچه مورد غفلت دیگر مفسران واقع شده ویا کم تر بدان توجه شده بود، مى پرداخت.
4. ازمباحث لفظى چون مسائل نحوى، اعرابى، بلاغى، به اندازه اى سخن مى گفت که فهم آیه بدان بستگى داشت ونه بیش ازآن.
5. روایاتى که فهم و تفسیر قرآن برآن متکى نبود، یادآور نمى شد.
6. ازطرح اختلافهاى مذهبى، فقهى، کلامى و… وجانبدارى ازمسلک ومذهب خاص پرهیز داشت.
7. به نقل از آراى تفسیرى بى اعتنا بود وتنها رأى خود را با دلیل آن بیان مى کرد، جز درموارد بسیار اندک که از آراى دیگران نیز سود جسته است، به همین سبب پیش از درس، هیچ تفسیرى را مطالعه نمى کرد.
8. درتفسیر وفهم آیات از عقل خود کمک مى گرفت. اتکاى عبده برعقل چنان بود که عقل گرایى یکى از ارکان مدرسه تفسیرى او به حساب مى آید.
9. مبهمات قرآن را توضیح نمى داد وباور داشت که اگر سودى در دانستن آنها بود، خداوند خود به گونه روشن بیان مى کرد.
10. درتفسیر آیات قصص، سنتهاى الهى حاکم برجوامع بشرى و راز پیشرفت، تمدن و سقوط امتها را جست وجو و کشف مى کرد.
11. دربخش مربوط به احکام ومباحث فقهى قرآن، بیش تر به فلسفه احکام ومصالح فردى واجتماعى آنها روى مى آورد وسخن مى گفت.
12. از دستورات عبادى، اخلاقى، فقهى، فردى وعمومى قرآن درس و برنامه اى درجهت اصلاح و بهبود اجتماع مسلمانان ارائه مى کرد، ازاین روى، مکتب تفسیرى عبده به (مکتب تفسیرى ـ اجتماعى ـ عقلى ) شهرت یافت.
همانندیها و تفاوتهاى عبده و رشید رضا
با درگذشت عبده، رشیدرضا برآن شد تا با همان سبک وکار، تفسیر را ادامه دهد. بى شک درطول سالیانى که رشیدرضا در محضر عبده بود، به شیوه کار و بسیارى از مبانى فکرى او آشنا شده بود، ازاین روى، شیوه تفسیرى رشیدرضا همانندى بسیار با شیوه تفسیرى عبده دارد. محمد حسین ذهبى در التفسیروالمفسرون مى نویسد:
(در تفسیر المنار، روح استاذ الامام [محمد عبده] با روح شاگرد او رشیدرضا، نمایان است. مصادر همان مصادر، هدف همان هدف، روش همان روش، اندیشهها همان اندیشههاست، تفاوتى بین این دومرد جز در موارد بسیار اندک نیست.) 3
بااین حال، ازآن سبب که برخى ازمبانى فکرى رشیدرضا با عبده تفاوت داشت، اختلافاتى در شیوه تفسیرى هر دو پدید آمد. ریشه تمامى این تفاوتها برمى گردد به گرایش سلفى وجانبدارى رشیدرضا از مذهب حنبلى به ویژه اندیشههاى ابن تیمیه وشاگرد او ابن قیّم.
ییکى از تفاوتها در شیوه پژوهش تفسیرى عبده و رشیدرضا که اثر چشم گیرى در حجم، محتوا وجهت گیرى تفسیر المنار برجاى گذارده، فشرده گویى عبده و شرح رشیدرضاست.
رشیدرضا در تفسیر المنار یادآور مى شود که در پاره اى موارد، ازحدود بحث استاد پا را فراتر نهاده، که عبارت است از:
1. آوردن روایات تفسیرى، چه آن دسته از روایات که به گونه مستقیم درباره تفسیر آیات است وچه آن دسته که درحکم روایات تفسیرى است.
2. بحث ازمعانى لغوى مفردات وجملههاى آیات.
3. طرح دیدگاههاى دانشوران ومفسران درزمینههاى لغت، فقه، کلام و…
4. گردآورى نسبى آیات با هدف استشهاد به یک موضوع.
5. پرداختن به مسائل جنبى وفرا تفسیرى که نیاز مردم عصر وموضوع روز بوده است، به منظور تثبیت باورهاى دینى و قوت بخشیدن به منطق واستدلال مسلمانان دربرابر کفار ومخالفان.
ملاکهاى ضرورى در تفسیر، از نگاه المنار
درمقدمه تفسیر المنار از دیدگاههاى مشترک عبده و رشیدرضا درباره اهداف، زمینهها، ضرورتها، انواع و ویژگیهاى تفسیر سخن رفته است.
ازآن جمله درموضوع گونههاى تفسیر آمده است:
(قسم اوّل، تفسیر خشک و بى روحى است که انسان را از خدا وکتاب وى دور مى سازد. دراین گونه تفسیر، هدف تحلیل الفاظ، اعراب جملهها وبیان منتهى الیه، اشارهها ونکتههاى فنى است.
چنین تفسیرى را نمى توان تفسیر نامید که نوعى تمرین در فنون بلاغت، نحو وامثال آن به شمار مى آید.)
درباره قسم دوّم تفسیر که آن را مى پسندد و ضرورى مى داند مى نویسد:
(قسم دوّم تفسیر آن است که مفسّر به سراغ قول خدا وحکمت تشریع احکام و عقائد مى رود، به گونه اى که دلها را جذب مى کند وبه عمل وهدایتى که درکلام الهى است رهنمون مى شود ومصداق عینى کلام خدا: (هدى و رحمة) ومانند این صفات قرار مى گیرد واین همان شیوه اى است که من [محمد عبده] در پى آن هستم.) (المنار 1 /16ـ 21)
او براى دستیابى به این گونه از تفسیر، شرطهایى را ضرورى مى داند که با نبود هریک از آنها تفسیر بایسته از قرآن انجام نمى پذیرد:
1. شنا
نظرات